گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
علوم اسلامی
جلد اول
قضيه محصوره و غير محصوره


قضايای حمليه به حسب موضوع نيز تقسيم می‏پذيرند . زيرا موضوع قضيه‏
حمليه يا جزئی حقيقی است ، يعنی يك فرد و يك شخص است و يا يك معنی‏
كلی است .
اگر موضوع قضيه يك شخص باشد آن قضيه را " قضيه شخصيه " می‏خوانند
مانند : " زيد ايستاده است " ، " من به مكه رفتم " . " قضايای‏
شخصيه " در محاورات زياد به كار می‏روند ولی در علوم به كار نمی‏روند ،
يعنی مسائل علوم از نوع قضايای كليه است .
و اگر موضوع قضيه يك معنی كلی باشد ، اين نيز به نوبه خود بر دو قسم‏
است : يا اين است كه آن كلی خودش از آن جهت كه يك كلی است و در ذهن‏
است موضوع قرار داده شده است ، و يا اين است كه آينه قرار داده شده‏
برای افراد .
به عبارت ديگر : كلی در ذهن دو گونه است : گاهی " ما فيه ينظر "
است يعنی خودش منظور ذهن است ، و گاهی " ما به ينظر " يعنی خودش‏
منظور ذهن نيست ، افرادش منظور ذهن می‏باشند و مفهوم كلی وسيله‏ای است‏
برای بيان حكم افراد كلی . از لحاظ اول ، مانند آينه‏ای است كه خود آينه‏
را می‏بينيم و تماشا
می‏كنيم و از لحاظ دوم ، مانند آينه‏ای است كه در آن صورتها را می‏نگريم .
مثلا گاهی می‏گوييم : " انسان نوع است " ، " حيوان جنس است " .
بديهی است كه مقصود اين است كه طبيعت انسان از آن نظر كه در ذهن است‏
و كلی است نوع است ، و طبيعت حيوان از آن نظر كه در ذهن است و كلی‏
است جنس است ، و بديهی است كه مقصود اين نيست كه افراد انسان و
افراد حيوان نوع يا جنس‏اند .
اما گاهی می‏گوييم : " انسان تعجب می‏كند " ، " انسان می‏خندد " . در
اينجا مقصود افراد انسان‏اند يعنی افراد انسان تعجب می‏كنند ، و بديهی‏
است كه در اينجا مقصود اين نيست كه طبيعت كلی انسان كه در ذهن است‏
تعجب كننده است .
قضايای قسم اول ، يعنی قضايايی كه موضوع آن قضايا طبيعت كلی است و
طبيعت كلی از آن جهت كه يك كلی است و در ذهن است موضوع قرار داده‏
شده است ، قضايای طبيعيه ناميده می‏شود . مثل : " انسان كلی است " ،
" انسان نوع است " ، " انسان اخص از حيوان است " ، " انسان اعم‏
از زيد است " و امثال اينها .
قضايای طبيعيه ، صرفا در فلسفه الهی كه درباره ماهيات تحقيق می‏شود
مورد استعمال دارد ، ولی در علوم ديگر هيچگاه به كار نمی‏آيند .
آنجا كه طبيعت كلی وسيله‏ای برای ارائه افراد باشد ، به نوبه خود بر دو
قسم است ، مثل اين كه بگوييم : " انسان عجول است " ، " همه انسانها
با فطرت توحيدزاده می‏شوند " ، " بعضی
انسانها سفيد پوستند " ، و امثال اينها . يا بيان كميت افراد شده كه‏
همه افراد يا بعضی ، يا نشده است . اگر نشده باشد قضيه ما " قضيه مهمله‏
" ناميده می‏شود . قضايای مهمله نه در علوم و نه در فلسفه ، اعتبار مستقل‏
ندارند ، آنها را بايد در رديف قضايای جزئيه محصوره حساب كرد ، مثل آن‏
كه بگوييم : " انسان عجول است " ولی روشن نكنيم كه همه انسانها يا
بعضی انسانها عجول‏اند .
اما اگر بيان كميت افراد شده باشد ، كه همه افراد يا بعضی افراد است‏
، " محصوره " ناميده می‏شود . اگر بيان شده باشد كه همه افراد چنين‏اند ،
" محصوره كليه " ناميده می‏شود ، و اگر بيان شده باشد كه بعضی افراد
چنين‏اند ، " محصوره جزئيه " ناميده می‏شود .
پس محصوره بر دو قسم است : كليه و جزئيه ، و از آن نظر كه هر قضيه‏ای‏
ممكن است موجبه باشد و ممكن است سالبه باشد ، پس قضايای محصوره مجموعا
چهار نوع است :
موجبه كليه . مثل كل انسان حيوان يعنی هر انسانی حيوان است .
سالبه كليه . مثل لا شی‏ء من الانسان بحجر يعنی هيچ انسانی سنگ نيست .
موجبه جزئيه . مثل بعض الحيوان انسان يعنی بعضی حيوانها انسان‏اند .
سالبه جزئيه . مثل بعض الحيوان ليس بانسان يعنی بعضی حيوانها انسان‏
نيستند .
اين چهار نوع قضيه ، به نام " محصورات اربعه " معروف‏اند
آنچه در علوم به كار می‏رود همين محصورات چهارگانه است نه شخصيه و نه‏
طبيعيه و نه مهمله . از اينرو منطق بيشتر به محصورات چهارگانه می‏پردازد.
در قضايای محصوره ، آن چيزی كه دلالت می‏كند بر اين كه همه افراد يا
بعضی افراد ، مورد نظر است " سور " قضيه ناميده می‏شود . مثلا آنجا كه‏
می‏گوييم : " هر انسانی حيوان است " كلمه " هر " سور قضيه است و
آنجا كه می‏گوييم : " برخی حيوانها انسانند " كلمه " برخی " سور قضيه‏
است ، و اين كه می‏گوييم : " هيچ گياهی در شوره زار نمی‏رويد " كلمه "
هيچ " سور است ، و اين كه می‏گوييم : " بعضی درختان در گرمسير رشد
نمی‏كنند " كلمه " بعضی . . . نه " سور است . در عربی كلمات " كل "
، " لا شی‏ء " ، " بعض " ، " ليس بعض " سور به شمار می‏روند .
قضايا يك سلسله تقسيمات ديگر نيز دارند مانند تقسيم قضيه به : محصله‏
و معدوله ، و يا تقسيم قضيه به خارجيه و ذهنيه و حقيقيه . توضيح آنها را
از كتب منطق بايد جستجو كرد . ما كه اكنون كلياتی از منطق را مورد بحث‏
قرار می‏دهيم نمی‏توانيم وارد بحث آنها شويم . همچنانكه تقسيم ديگری نيز
قضيه دارد به : مطلقه و موجهه ، و قضايای موجهه نيز به نوبه خود تقسيم‏
می‏شوند به : ضروريه و دائمه و ممكنه و غيره كه بحث در آنها از عهده درس‏
ما خارج است . همين قدر توضيح می‏دهيم كه رابطه و نسبت ميان دو چيز در
آنجا كه مثلا می‏گوييم : " هر الف ب است " گاهی به نحوی است كه بايد
باشد و محال است كه نباشد ، در اينجا می‏گوييم
هر الف ب است بالضروره " و گاهی به نحوی است كه ممكن است نباشد
، در اينجا می‏گوييم " هر الف ب است بالامكان " . ضرورت به نوبه خود
اقسامی دارد كه وارد بحث آن نمی‏شويم ، و به هر حال ضرورت و امكان را "
جهت قضايا " می‏نامند ، و قضيه‏ای كه در آن ذكر جهت شده باشد " قضيه‏
موجهه " خوانده می‏شود ، و اگر ذكر جهت نشده باشد " قضيه مطلقه "
ناميده می‏شود .
قضيه شرطيه متصله نيز به نوبه خود تقسيم می‏شود به : حقيقيه و مانعة
الجمع و مانعة الخلو ، چنانكه در منطق با مثالهايش مسطور است ، و ما
برای اختصار از ذكر آنها خودداری می‏كنيم